چند خط

ساخت وبلاگ
یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند.هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما چند خط...
ما را در سایت چند خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafaha بازدید : 109 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 6:36

موشي در خانه ي صاحب مزرعه تله موش ديد ؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛
همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطي ندارد ؛
ماري در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد ؛
از مرغ برايش سوپ درست کردند؛
گوسفند را براي عيادت کنندگان سر بريدند؛ 
گاو را براي مراسم ترحيم کشتند؛ 
و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد؛
و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر مي کرد ... !!!

کلیله_و_دمنه

چند خط...
ما را در سایت چند خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafaha بازدید : 106 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 6:36